مناسب است در اين مبحث به بيان مطلبى بپردازيم كه از رهگذر آن هم به ساحت مقدس ولى اللّه الاعظم صاحب العصر و الزمان امام و حجّت منتظر صلوات اللّه و سلامه عليه اظهار عشق و ارادت كرده باشيم، و هم انشاءاللّه تذكرى باشد براى خود ما.
دو موضوع را به اختصار مطرح مىكنيم؛ موضوع اول به خود امام مربوط مىشود، و موضوع دوم به خود ما.
اما موضوع اول: در حديثى متواتر از پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده است كه فرمودند:
من مات و لم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية[1]؛ هر كس بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلى مرده است.
يعنى در حال كفر مرده است. همان گونه كه شناخت خدا شرط ايمان است اما تا زمانى كه با شناخت پيامبر صلىاللهعليهوآلههمراه نباشد، كافى نيست. شناخت پيامبر صلىاللهعليهوآله نيز به تنهايى و بدون شناخت امام كفايت نمىكند. به عبارت ديگر: شناخت خدا و پيامبر بدون شناخت امام فايدهاى ندارد و بلكه شناخت آن دو، بدون شناخت امام، شناخت به معناى دقيق آن نيست.
خداى تبارك و تعالى همه نيروهاى جهان هستى را در تصرف امام معصوم قرار داده است. دليل بر اين مطلب سخنان خود معصومين عليهمالسلام است. زيارتى هست كه آن را كلينى در كافى و ابن قولويه در كامل الزيارات روايت كردهاند و اسانيد متعددى دارد و به طريق صحيح روايت شده است. امام صادق عليهالسلاممىفرمايند:
إرادة الربّ في مقادير أموره تهبط إليكم و تصدر من بيوتكم و الصادر عمّا فُصّل من أحكام العباد...[2]؛ اراده پروردگار درباره مقادير امورش به سوى شما زود مىآيد و از خانههاى شما صادر مىشود، و احكام بندگان نيز از خانههاى شما صادر مىشود.
اهل فضل خوب مىدانند كه جمع مضاف، افاده عموم مىكند، يعنى ظهور در عموم دارد. كلمه «امور» هم جمع است و به ضميرى كه مرجع آن «پروردگار» مىباشد، اضافه شده است.
«امور خدا» چيست؟ آيا چيزى در عالم وجود دارد كه از امور خداى عزوجل نباشد؟ همه ماسوى اللّه مصداق امور خداست، بنابراين، آفرينش انسان و حيوان و افلاك و فرشتگان و جنّ و حور و بهشت و جهنم و... همگى از مصاديق «امور خداى سبحان» است.
كلمه «مقادير» هم مصدر ميمى و جمع «مقدار» است، بنابراين معنايش «اندازه هر چيزى را به آن دادن» است. مثلاً: چه كسى به دنيا مىآيد و چه وقت مىآيد؟ چه امورى بر او خواهد گذشت؟ سرنوشت و فرجامش چه خواهد بود؟ كى مىميرد و نسل او چه كسانى هستند و تا كى ادامه خواهند يافت؟ و همچنين، مقدّرات غير انسان، مانند حيوانات و بيابانها و درياها و فرشتگان و جبرئيل و ميكائيل و حاملان عرش و عزرائيل و جن و بهشت و جهنم و وقت ظهور خود امام عليهالسلامو... همه اينها مصداق «مقادير امورش» هستند.
اگر عبارت اينگونه بود: «اراده پروردگار در مقادير امور بندگانش» قطعاً اين عموميت را نداشت؛ زيرا آن را در چارچوب امور بندگان مقيّد و محدود مىكرد اما عبارت «در مقادير امورش» به معناى كليه امور پروردگار متعال است.
اما چرا نفرمود: «اراده خدا»؟ اين نكته ظريفى دربردارد كه اين جا مجال ذكر آن نيست. لكن اجازه بدهيد فعلاً بحث ادبى را رها سازيم و به اين مطلب مهم بپردازيم كه اراده خدا در هر آنچه مصداق «امور» اوست ـ يعنى امورى كه از خداى سبحان سر مىزند ـ به ائمه عليهمالسلام مىرسد و از خانههاى آنان صادر مىشود. اين بدان معناست كه: تمام آنچه خداى تعالى نسبت به امور تكوينى و تشريعىاش اراده مىكند فقط يك راه براى اعمال اين اراده قرار داده و آن راه اهل بيت عليهمالسلام است[3].
اگر بگوييم كه جمله اول ظاهراً از امور تكوينى سخن مىگويد، به قرينه بعد آن: اما جمله دوم دامنه شمول آن را به امور تشريعى نيز مىكشاند، به قرينه اين فرموده امام عليهالسلام كه: «و احكام بندگان نيز از خانههاى شما صادر مىشود...». بنابراين، معناى دو جمله، روى هم رفته، چنين مىشود: هر آنچه به خداى تعالى مربوط مىشود، از تكوين و تشريع، مسيرش فقط چهارده معصوم هستند، و ادامه يافتن فيض اين دو ملازم است با ادامه يافتن وجود مبارك ايشان كه از رسول خدا صلىاللهعليهوآله آغاز مىشود و به خاتم الحجج، حضرت بقية اللّه المنتظر صلوات اللّه و سلامه عليه ختم مىگردد[4].
بنابراين، تمام آنچه به مقدّرات ما ـ يكايك ما ـ مربوط مىشود و ميزان تغيير يا كاهش و افزايش آن مقدّرات در خصوص خانواده و جامعه و مناطق جهان و قوميتها در واقع يكى از صغراهاى اين حديث صحيح و شريف را تشكيل مىدهد.
از آنچه گذشت، روشن مىشود كه گذشته و اكنون و آينده كليه امور جهان و قواى آن، اعم از امور مربوط به انسانها يا موجودات ديگر را خداى متعال در دست امام معصوم عليهالسلامقرار داده است. در اين باره روايات متواترى داريم[5]، و روايتى كه ذكر شد تنها يكى از اين روايتهاى صحيح است.
اين از يك سو، از سوى ديگر معصومين عليهمالسلام به فضل خود آگاهتر از ما هستند؛ و هر چه هم عطا كنند از شأن آنها كاسته نمىشود. مثلاً اگر غير معصوم، يك ميليون دينار داشته باشد و از آن مبلغ يك دينار ببخشد به مقدار همان يك دينار، از يك ميليون كاسته مىشود و ديگر يك ميليون تمام نيست، اگر يك ميليارد داشته باشد و يك دينار ببخشد به همان اندازه از يك ميليارد كم و كسر شده است. حتى اگر هزار ميليارد باشد قطعاً با بخشيدن مقدار آن كم مىشود. حتى اقيانوسها و درياها اگر سوزنى را در آنها فرو بريد و بيرون آوريد مقدارى رطوبت ـ اگر چه بسيار اندك و ناچيز ـ بر آن سوزن مىچسبد و به همان مقدار آب اقيانوس يا دريا را كم مىكند. درست است كه اين مقدار ـ به حمل شايع ـ صادق نيست؛ چون نمودى ندارد اما در واقع كم شده است.
اهل بيت عليهمالسلام ـ از جمله حضرت بقية اللّه الاعظم صاحب الامر عجّل اللّه فرجه ـ نيازها و حاجتهاى شما را بهتر از خودتان مىدانند، و اگر هزار حاجت بزرگ هم از آنان بخواهيد و آنها را برآورده سازند، هرگز چيزى از ايشان كم نمىشود؛ حتى اگر همه بشر كه شمارشان از شش ميليارد متجاوز است، هزاران حاجت از امام بخواهند، امام قادر خواهد بود همه حاجتهايشان را برآورد و بدون اينكه حتى به مقدار همان رطوبتى كه از آب درياها به سر سوزن مىچسبد، از او چيزى كاسته شود.
امّا مشكل در خود ماست. در وجود هر يك از ما مانعى هست كه نمىگذارد معصوم عليهالسلام به او افاضه كند؛ چرا كه امام معصوم حكيم است و كار بيجا نمىكند. بنابراين، بايد درك ما و نوع حاجتهاى ما و درخواستهايمان و چگونگى آنها به گونهاى باشد كه برآوردن آنها را حكمت اقتضا كند.
اين بود مختصرى درباره امام و قطرهاى از درياى بيكران عظمت او.
اما موضوع دوم كه به خود ما اهل علم مربوط مىشود، اين موضوع از مسائل بسيار مهم است و جا دارد براى آن وقت و نيرو بگذاريم تا به نتيجه مطلوب برسيم و گرنه چيزى نخواهيم بود، و هر چه هم داشته باشيم مساوى با عدم است اگر بدتر از عدم نباشد؛ زيرا علمى كه دارندهاش از آن بهرهاى نبرد فقط مايه دور شدن بيشتر از خداست:
العلم إذا لم يُعمل به لم يزد صاحبه إلاّ كفراً و لم يزدد من اللّه إلاّ بعداً[6]؛ علم اگر به آن عمل نشود براى دارندهاش جز كفر نمىافزايد و جز باعث دورى بيشتر از خدا نمىشود.
پناه مىبريم به خدا از اين چنين علمى. پس، طلاب علوم دينى دو قسم اند: قسم اول كسانى هستند كه دلشان مىخواهد به مقام عدالت و اجتهاد و تقوا برسند و پيوسته در اين راه حركت مىكنند و گاهى به آن مىرسند و گاهى هم نمىرسند. اينان همچنان در مرتبه سربازان امام هستند. قسم دوم كسانى هستند كه موفق شدهاند به مقام عدالت و اجتهاد بـرسند. اينان هـمان وكـلاى عام حضرت حجّت عجل اللّه فرجه مىباشند. شما مىدانيد كه وكيل چنانچه به نحو شايسته رفتار و دخل و تصرف كند اهميت او در نزد موكِّلش بيشتر از رفتار انسان عادى است. طبعاً سرباز نيز اينگونه است. اگر در برابر فرمانده و آقايش درست رفتار كند بيشتر شايسته احترام است تا اشخاص عادى. اما عكس قضيه نيز صادق است. يعنى اگر وكيل و سرباز ـ العياذ باللّه ـ نادرست رفتار كنند سزاوار كيفرى سختتر و شديدتر هستند.
نمونههاى فراوانى در اين زمينه وجود دارد كه من براى شما فقط دو نمونه ذكر مىكنم: نمونه اول: فضل بن شاذان رضوان اللّه عليه كه نمونه يك وكيل و نماينده خوب بود. نمونه دوم كه درست در برابر اوست، على بن ابى حمزه بطائنى مىباشد، و از قبيل اوست حسين بن منصور حلاج و امثال اين دو.
فضل بن شاذان از وكلاى خوب ائمه عليهمالسلام بود. روايت شده است كه فضل بن شاذان نمايندهاى نزد امام حسن عسكرى عليهالسلامفرستاد. اين نماينده مىگويد، امام عسكرى عليهالسلامبه او فرمود: «أغبط اهل خراسان لمكان الفضل بن شاذان بمكانه بين أظهرهم[7]؛ من به مردم خراسان به خاطر وجود شخصى چون فضل بن شاذان در بين آنها غبطه مىخورم».
گفتنى است كه مقصود از «غبطه» در اين جا معناى مجازى آن است نه حقيقى؛ زيرا غبطه در مقابل حسادت است. حسادت آن است كه انسان زوال آمدن نعمت از ديگران را آرزو كند، و اين از صفات رذيله است، اما در غبطه آرزوى زوال نعمت ديگران نيست؛ بلكه غبطه به اين معناست كه انسان آرزو كند مانند آن نعمت را او نيز داشته باشد، و اين از فضايل است. از آن جا كه غبطه به اين معنا در شأن امام معصوم عليهالسلامنيست، زيرا آن چه چيز خوبى است كه در هر يك از مردم باشد و مانند آن يا بهتر از آن در امام معصوم نباشد. به طورى كه غبطه امام معصوم عليهالسلام را برانگيزد؟ اصلاً كدام فضيلت حقيقى از فضايل معصومين در ديگر مردمان وجود دارد؟!
بنابراين شكى نيست كه در اين جا معناى حقيقى غبطه مقصود نيست بلكه بايد به معناى مجازى آن باشد. نزديكترين معناى مجازى هم از طريق قراين خارجى دانسته مىشود. مثلاً در اين جا معناى فرمايش امام عليهالسلامكه: «من به مردم خراسان غبطه مىخورم» اين است كه كسى در خراسان نيست بايد به مردم خراسان ـ خراسان در آن زمان به معناى بيشتر كشور فعلى ايران بود ـ براى برخوردارى از نعمت مجاورت با فضل بن شاذان غبطه بخورد. اين يعنى آنكه عمل كردن درست وكيل به وظيفهاش او را به اين مقام و منزلت مىرساند.
اما اگر وكيل ـ العياذ باللّه ـ بد باشد عاقبتش مانند عاقبت على بن ابى حمزه بطائنى خواهد بود. با اينكه او وكيل دو امام معصوم بود و برخى كارگزاران بنى اميه به واسطه او هدايت شدند[8]. اما ببينيد عاقبت كار او چه شد:
حسن بن على وشّاء مىگويد: سَروَرم حضرت رضا در مرو مرا به حضور خود خواند و فرمود: «اى حسن! امروز على بن ابى حمزه بطائنى مرد و الساعه او را به خاك سپردند و دو فرشته قبر نزدش آمدند و پرسيدند: پروردگارت كيست؟ او گفت: خدا. گفتند: پيامبرت كيست؟ گفت: محمد. گفتند: ولىّات كيست؟ گفت: على بن ابى طالب. گفتند: سپس چه كسى؟ گفت: حسن. گفتند: سپس؟ گفت: حسين. گفتند: سپس؟ گفت: على بن الحسين. گفتند: سپس؟ گفت: محمد بن على. گفتند: سپس؟ گفت: جعفر بن محمد. گفتند: سپس؟ گفت: موسى بن جعفر. گفتند: سپس؟ به لكنت افتاد و به او نهيب زدند و گفتند: سپس چه كسى؟ او سكوت كرد. به او گفتند: آيا موسى بن جعفر تو را به اين امر كرد؟ آن گاه با گرزى آتشين بر او كوفتند و قبرش را تا روز قيامت بر او شعلهور ساختند»[9].
آرى تاكنون على بن ابى حمزه همچنان معذّب است و بلكه تا قيام قيامت معذب خواهد بود؛ چرا كه امام فرمود: «تا روز قيامت».
على بن حمزه بطائنى وكيل امام صادق و كاظم عليهماالسلام بود اما منحرف شد و در نتيجه با گرزى آتشين بر او كوفته شد و هنوز هم كوفته مىشود.
آرى، علما مسئولند و مسئوليت آنان هم دو چندان است در حديث شريف آمده است:
لتحملنّ ذنوب سفهائكم على علمائكم[10]؛ گناهان نادانان شما به گردن علماى شما بار مىشود.
مراد از علما در اين جا تنها مراجع نيستند بلكه مراد عالم به معناى لغوى آن است و هر كسى را كه مسئوليت هدايت مردم را به دوش دارد، در بر مىگيرد.
پس، بياييد عزم خود را جزم كنيم و گامها را سريعتر برداريم تا از كسانى باشيم كه از مقام اول، يعنى تلاش كردن براى قرار گرفتن در صف سربازان امام عليهالسلام، گذشته و به مقام دوم، يعنى وكالت و نيابت عام، رسيدهاند؛ همان كسانى كه امام منتظَر عجّل اللّه فرجه شيعيانش را به مراجعه به آنان ترغيب كرد و فرمود:
و أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا فانّهم حجّتي عليكم[11]؛ اما در رخدادهاى نوپديد، به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجّت من بر شما هستند.
اگر چه هر دو مقام، چنانچه انسان در آنها درست عمل كند، مقام بالايى هستند، ولى اگر درست به وظيفه عمل نشود، كار بسيار مشكل مىشود. امام صادق عليهالسلام به يكى از يارانش فرمودند:
الحُسن من كلّ أحدٍ حسن و منك أحسن لمكانك منّا و القبيح من كل أحد قبيح و منك أقبح لمكانك منّا[12]؛ خوب از هر كسى خوب است اما از تو خوبتر است چون به ما مرتبط هستى، و زشت از هر كسى زشت است اما از تو زشتتر؛ زيرا به ما مرتبط مىباشى.
پس، بايد خوب رفتار كنيم؛ چرا كه امام از اعمال و نيتهاى ما خبر دارد. در كافى و جز آن آمده است كه هر روز ليست كردارها و گفتارها و نيّتهاى ما به خداى متعال و پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله و امام معصوم عليهالسلام عرضه مىشود. حتى در برخى روايات است كه هر بامداد عرضه مىشود، پس آن حضرت را ناراحت نكنيد[13].
بالا رفتن به مدارج عاليه شبيه بالا رفتن از كوه است. اگر كسى از ارتفاع يك مترى كوه سقوط كند جراحت مختصرى بر مىدارد اما هر چه ارتفاع بيشتر باشد سقوطش شديدتر و پيامدهايش بدتر خواهد بود. مثلاً كسى كه از ارتفاع دويست مترى سقوط كند به مراتب بيشتر از كسى صدمه مىبيند كه از ارتفاع مثلاً دو مترى به زير افتد. چه رسد به كسى كه از قله كوه سقوط كند!
درست است كه كسى به قله برسد معروف مىشود اما سقوط از آن جا نيز ممكن است به نابودى كامل او بينجامد. همچنين است كسى كه از مقامات بلند معنوى سقوط كند، چنان كه حلاّج[14] و هلالى[15] و شريعى[16] و بطائنى[17] و ديگران كه از ناحيه امام لعنت شدند[18]، سقوط كردند.
چه حالى دارد كسى كه از طرف صاحبِ مهربانترين قلب عالم لعنت شود! قطعاً سختترين لعنت عالم را خواهد داشت.
در پايان، بياييد براى جلب رضايت امام بكوشيم؛ زيرا شكى نيست كه رضايت او رضايت خدا و پيامبرش صلىاللهعليهوآله را در پى دارد. رضايت امام هم از طريق مطابقت عمل با شريعت به دست مىآيد؛ زيرا، ما ـ بحمد اللّه ـ وظايف خود را مىدانيم و اگر شخصى از ما سؤال كند پاسخ سؤال او را مىدهيم اما بايد پاسخ خود را با عمل نيز همراه سازيم.
از خداى متعال مىخواهيم كه به بركت وجود حضرت صاحب العصر عجل اللّه فرجه الشريف و صلوات اللّه و سلامه عليه، به آنان كه عمل مىكنند توفيق بيشتر عنايت كند و ديگران را هم توفيق عمل دهد. وصلّى اللّه على محمّد و آله الطاهرين.