سؤال اول: اولين سؤال بنده راجع به حديث كساء است كه در شدائد و گرفتاريها با
خواندن آن، به حاجت خود مى رسيم و تاكنون مشكلات زيادى از ما با قرائت و برپايى
جلسات «حديث كساء» حل شده است. بسيارى از دوستان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام
نيز انس خاصى با حديث كسا دارند؛ با اين حال مى بينيم بعضى در مورد اين حديث شريف،
سخنانى بر زبان جارى مى كنند كه قلب بسيارى از معتقدين به حديث شريف كسا و محبين
حضرت زهرا سلام الله عليها را به درد مى آورد، مانند اينكه مى گويند: حديث كسا
سنديّت ندارد و از حضرت زهرا سلام الله عليها نقل نشده است و...
نظر حضرتعالى در اين مورد چيست؟
جواب: فراموش نكنيم هميشه شبهه افكنانى بوده اند كه عقايد شيعيان را زير سؤال ببرند و در اين زمينه بايد بگويم با اين صحبتها قبل از محبين حضرت زهرا سلام الله عليها قلب مقدّس و نازنين حضرت بقيّة الله الأعظم عجّل الله تعالى فرجه الشريف و روحى له الفداء را به درد مى آورند.
حديث شريف كساء از شعائر شيعيان و اسلام است، از شعائر الله است؛ «ومن يعظم شعائر الله فإنها من تقوى القلوب»[1] حديث شريف كساء حديثى قدسى و از جانب خداوند متعال است كه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آن را نقل مى فرمايند[2] و مشخص است كه ردّ آن يا نفى نقل آن از جانب حضرت زهرا سلام الله عليها چه عواقبى را به دنبال دارد!
برخلاف گفته ى شبهه افكنان جاهل و ناآگاه، اين حديث قدسى از سندهاى معتبرى در مهم ترين منابع شيعى برخوردار است كه به اختصار به برخى از اين اسناد اشاره مى كنم:
اولين سند معتبر، كتاب: «غرر الأخبار ودرر الآثار في مناقب الأخيار» است و مؤلف ان شيخ حسن بن على بن محمد ديلمى رحمه الله مى باشد كه از اعلام و مفاخر جهان تشيّع مى باشند.
كتاب ديگر: «المنتخب الكبير في المراثي والخطب» نوشته ى شيخ فخرالدين بن محمد على بن احمد بن طريح نجفى رحمه الله است، اين كتاب به منتخب طريحى مشهور است كه در جلد دوم، اين حديث شريف را نقل مى كنند.
ديگر از منابع و مصادر حديث قدسى كساء، جلد يازدهم كتاب: «عوالم العلوم والمعارف
والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال» نوشته ى عالم جليل القدر شيخ عبدالله بحرانى
رحمه الله است و كتاب ديگر: «نهج المحجّة في فضائل الأئمة عليهم السلام» مى
باشد[3].
سؤال دوم: يكى از سؤالهايى كه ذهنم را مشغول خود نموده و تا روشن شدن آن نمى توانم سؤالهاى ديگرم را مطرح كنم، مسأله ى فدك است؛ در مرحله ى اول بفرماييد آيا فدك اين طور كه مى گويند باغ يا مزرعه اى حاصلخيز بوده؟ كلاً بفرماييد فدك چيست؟
جواب: آن گونه كه در كتاب القاموس بيان شده، فدك روستايى در منطقه ى خيبر بوده است. ولى طبق قول مشهور و بنا به نقل كتاب المصباح، فدك شهرى بوده كه تا مدينه حدود دو روز فاصله داشته است. طبق نقل معجم البلدان نيز فدك شهرى در حجار بوده كه دو يا سه روز تا مدينه فاصله داشته است.
قسمتى از اراضى فدك، كشاورزى و حاصلخيز و بقيّه به صورت باغستانهاى خرما بوده كه وسط آن چشمه اى جوشان فوران داشته است.[4] به قدرى محصول فدك فراوان بوده، كه ميانگين درآمد سالانه ى آن را حدود هفتاد تا يكصد و بيست هزار سكه ى طلا نقل مى كنند.
[5]
ابن ابى الحديد نيز مى گويد: نخلستانهاى فدك در آن زمان، مانند نخلستانهاى كنونى شهر كوفه بوده است.
[6]
تاريخچه ى فدك به حدود 1500 سال قبل از اسلام باز مى گردد و نامگذارى آن به دليل نام اولين كسى است كه در اين سرزمين وارد شده، كه «فدك بن هام» نام داشته است.
مطالبى راجع به فدك و اينكه قبل از جنگ خيبر، متعلق به پيامبر صلى الله عليه وآله بوده نيز از زبان حضرت موسى على نبينا و آله و عليه السلام و يكى از زهّاد آن زمان به نام «ذرخاء» و وصيّت او به فرزندانش وجود دارد كه تفصيل آن در كتب تاريخى آمده است.
[7]
سؤال سوم: فدك با اين عظمت كجا بوده؟ منظورم اين است كه آيا متعلق به شخص پيامبر
صلى الله عليه وآله بوده يا به عموم مسلمين مربوط مى شده است؟
جواب: براى جواب دادن به اين سؤال به مقدمه اى راجع به جنگ خيبر نياز است:
از زمانى كه نور اسلام در مدينه درخشيد، يهوديانى كه در مدينه و اطراف آن سكونت داشتند به سرنوشتى كه نتيجه ى مستقيم اعمال خود آنها بود، دچار شدند. گروهى جان خود را از دست دادند و برخى مانند قبيله هاى «بنى قينقاع» و «بنى النضير» از مدينه رانده شدند و در «خيبر»[8] و «وادى القرى» و يا «اذرعات شام» سكونت يافتند.
به دليل شيطنتهاى ساكنين خيبر و همدستى با قبايل يهودى نشين «غطفان» و «فزاره» و برنامه هايى كه با مشركين و بت پرستان بر عليه مسلمانان داشتند و مطالب بسيار زياد ديگرى كه جواب شما را به درازا مى كشاند، پيامبر صلى الله عليه وآله با 1600 سرباز به سمت خيبر راه افتادند. نقاط حساس و راه هاى منتهى به دژهاى هفتگانه خيبر كه عبارت بودند از: دژ «ناعم»، «قموص»، «كتيبه»، «نسطاة»، «شق»، «وطيح»، و «سلالم»، البته برخى دژها به نام يكى از سران آن دژ نيز معروف بودند، مانند: دژ مرحب و... به دلايل نظامى و جايگاه اين دژها و برجهايى كه در كنار آنها بود و... شبانه توسط لشكر اسلام اشغال شد، سربازان اسلام دژها را يكى پس از ديگرى محاصره و ارتباط آن را حتى از طريق تونل هاى زيرزمينى با دژهاى ديگر قطع مى نمودند.
[9]
پيامبر صلى الله عليه وآله سفيرى به سرزمين فدك كه در نزديكى خيبر قرار داشت و پس از دژهاى خيبر، نقطه اى اتكاء يهوديان حجاز به شمار مى رفت فرستادند؛ يوشع بن نون كه رياست منطقه را برعهده داشت، با مشاهده شكست يهوديان در دژهاى هفتگانه خيبر و خلع سلاح آنان و منطقه هاى يهودى نشين ديگر، صلح را بر نبرد ترجيح داد، ملكيت سرزمين فدك را به پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله واگذار نمود و قرار شد يهوديان فدك به عنوان كارگران آن حضرت در فدك باقى بمانند و نيمى از محصول فدك را به عنوان دستمزد بردارند و نيم ديگر را به صورت ساليانه به آن حضرت بپردازند و تعهد نمود از اين پس زير لواى اسلام زندگى كنند و بر عليه مسلمانان توطئه ننمايند و... .
در اين قسمت به بحث دقيق و حساسى رسيديم و آن اين است كه: سرزمين هايى كه در اسلام به واسطه ى جنگ و نيروهاى نظامى گرفته شوند، متعلق به عموم مسلمانان است و اداره ى آن توسط فرمانرواى اسلام مى باشد؛ ولى سرزمينى همچون فدك كه بدون هجوم نظامى و اعزام سپاه و خون ريزى به دست مسلمانان مى افتد، مربوط به شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و امام پس از ايشان مى باشد كه آن را در اصطلاح فقهى «فَيء» مى نامند كه با غنيمت و ... بسيار تفاوت دارد و هرگونه اختيار اين نوع سرزمين ها با شخص پيامبر صلى الله عليه وآله و امام پس از ايشان مى باشد، بدين معنا كه مى تواند آن را ببخشد، اجاره دهد و يا نيازمنديهاى مشروع نزديكان خود را با آن برآورده سازد، شرح اين مطلب در كتابهاى فقهى، بخش جهاد، تحت عنوان «فَيء» مورد بحث واقع مى شود.
[10]
پس نتيجه اينكه فدك به عنوان فَيء به پيامبر صلى الله عليه وآله رسيد و ملك شخصى ايشان گرديد.
سؤال چهارم: در اين صورت، چرا فدك به حضرت زهرا سلام الله عليها نسبت داده مى شود؟
جواب: بله همين طور است؛ يعنى وقتى آيه «وِءات ذاالقربى حقّه»[11] نازل شد،[12] بنابر رواياتى كه در اين زمينه موجود است، پيامبر صلى الله عليه وآله دختر خود فاطمه سلام الله عليها را طلبيدند و فدك را به ايشان واگذار نمودند.[13] و فدك در زمان حيات شريف پيامبر صلى الله عليه وآله ملك شخصى دختر ايشان حضرت زهرا سلام الله عليها قرار گرفت.
سؤال پنجم: آيا شواهد تاريخى يا روايى نيز وجود دارد كه در زمان پيامبر صلى الله عليه وآله، فدك در اختيار حضرت زهرا سلام الله عليها بوده يا تصرفاتى در آن انجام داده باشند؟
جواب: آرى، مطالب بسيار ذواليد بودن حضرت صدّيقه ى طاهره سلام الله عليها در مسأله فدك و بودن عمّال و كارگرانى از جانب آن حضرت در فدك را بيان مى كنند،[14] ولى براى اثبات ملكيت فدك براى حضرت زهرا سلام الله عليها و ذواليد بودن ايشان بايد عرض كنم، با وجود عصمت حضرت زهرا سلام الله عليها و فرمايش صدّيق اكبر و فاروق اعظم، اميرالمؤمنين على عليه السلام در نامه اى كه به استاندار بصره[15] نوشتند؛ كه صريحاً مالكيت فدك را يادآور شده، مى فرمايند:
«آرى از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افكنده است، از اموال قابل ملاحظه فقط فدك در دست ما بود، گروهى بر آن بخل ورزيدند و انسان هاى بلند مرتبه اى، امر آن را به خداوند كه بهترين داور است، واگذار نمودند»[16] ديگر نيازى به ارائه هيچ مدركى نيست.
سؤال ششم: با وجود اين همه ادله ى محكم در مورد فدك، چرا پس از شهادت پيامبر صلى الله عليه وآله، دشمنان بدون درنگ درصدد برآمدند فدك را از حضرت زهرا سلام الله عليها بگيرند؟
جواب: به اختصار بگويم كه غاصبين خلافت الهىِ اميرالمؤمنين عليه السلام از اين هراس داشتند كه مبادا آن حضرت از درآمد سرشار فدك براى مبارزه با اين حكومت غاصب كمك بگيرند و همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه وآله از اموال حضرت خديجه سلام الله عليها براى گسترش اسلام استفاده نمودند، حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام نيز به واسطه ى فدك حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها براى تبليغ دين، بهره بگيرند؛ به همين دليل فدك مقصود اصلى دشمن نبوده بلكه راهى براى مبارزه با مقام امامت و ولايت مطلقه ى اميرالمؤمنين عليه السلام بوده است.
سؤال هفتم: در آموزه هاى دينى و عقايدى ما آمده است كه حضرت فاطمه سلام الله عليها بانويى زاهده بوده اند، حتى بر اثر كار منزل، گاهى دستان ايشان مجروح مى شده يا اينكه چادر وصله دار مى پوشيدند و مطالب ديگرى كه بر زاهده بودن ايشان دلالت مى كند؛ پس چرا چنين بانويى در مورد فدك كوتاه نيامدند و تا حدّ سيلى خوردن از نامحرم و ... مقاومت نمودند؟ سرّ اين مطلب چيست؟
جواب: همان گونه كه در جواب قبلى اشاره اى نمودم و با ريشه يابى مسأله ى فدك يعنى رسيدن آن به پيامبر صلى الله عليه وآله، ملك حضرت زهرا سلام الله عليها شدنش و .. مى بينيم كه در جاى جاى اين مسائل، بحث اصلى مقام امامت است و ولايت مولى الموحّدين اميرالمؤمنين على عليه السلام. بدين معنا كه مقام و منصبِ الهى ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام با درآمد سرشار فدك، در ميان مسلمانان به گونه اى منتشر مى شد و همگان در اطراف خاندان اهل بيت عليهم السلام تجمع مى نمودند كه دشمنان آن حضرت چشم ديدن آن را نداشتند و مى خواستند با در دست داشتن فدك و محصول بسيار آن، مردم را بالاجبار به سمت خود بكشانند.
[17]
همچنين مى دانستند كه حضرت فاطمه سلام الله عليها با مقاومتهايى كه براى مطالبه فدك دارند، در اصل از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام و امامت ايشان دفاع مى كنند و به همين دليل با غصب فدك و خارج نمودن عمّال و كارگران حضرت زهرا سلام الله عليها از فدك، قصد تضعيف جانب اهل بيت عليهم السلام و مبارزه با ولايت اميرالمؤمنين على عليه السلام را داشتند، به همين دليل دختر پيامبر صلى الله عليه وآله براى مطالبه فدك به خانه ى پسر ابوقحافه نرفتند؛ بلكه مسجد، پايگاه اسلام را در نظر گرفتند، همچنين با گروهى از زنان به مسجد رفتند و خطبه اى در دفاع از حق خود، و ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام ايراد نمودند[18] كه يكى از معجزات ماندگار حضرت زهرا سلام الله عليها به شمار مى رود.
از طرفى حضرت فاطمه سلام الله عليها مطالبه ى حق مى نمودند و اين مطلب منافاتى با زهد و بى نيازى ايشان از آن مال ندارد و اصولاً كسى نبايد در برابر غاصب حقش سكوت كند.
يا رَبّ فاطِمَة بِحَقّ فاطِمَة إشفِ صَدرِ فاطِمَة بِظُهُورِ الحُجَّةِ
امروز با گذشت چهارده قرن، هنوز دوران سوزناك فدك را مى گذرانيم و دلهاى ما چشم به راه آخرين وارث فدك، مهدى فاطمه سلام الله عليها است، تا جلوه هاى ديگرى از آن ماجراى سوزناك را برايمان بازگو، و شهر سبز فدك را بازگشايى فرمايد.
سؤال هشتم: با وجود فرمايشات مكرّر پيامبر صلى الله عليه وآله مبنى بر اينكه: «رضايت دخترم فاطمه موجب رضايت خدا و نارضايتى و خشم او، خشم و غضب خدا را به دنبال دارد»[19] آيا هيچ گاه شد كه دشمنان و ضاربان و آزاردهندگان ايشان، پشيمان شوند و اظهار ندامت كنند؟
جواب: با وجود سندهاى محكم و ادله ى معتبر در مورد اينكه فدك ملك شخصى حضرت فاطمه سلام الله عليها بوده، اولى و دومى و هم دستانشان فدك را دست آويزى براى مبارزه با ولايت مطلقه ى اميرالمؤمنين على عليه السلام قرار دادند و يگانه مدافع و حامى ولايت، يعنى دختر پيامبر صلى الله عليه وآله را مورد ضرب و شتم قرار دادند، فرزندى كه در رحم داشتند، يعنى حضرت محسن عليه السلام، را به شهادت رساندند و بدن مطهر دختر پيامبر صلى الله عليه وآله را به شدت مجروح و ايشان را در بستر شهادت قرار دادند؛ با همه ى اين جنايتها نه تنها اظهار پشيمانى ننمودند بلكه بر ظلم به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله ميافزودند؛ بله به دلايل سياسى، به عيادت آن بى بى مظلومه رفتند ولى در آن مجلس عيادت ذرّه اى اظهار ندامت و پشيمانى ديده نمى شود. و اين عيادت زمانى بود كه دختر پيامبر صلى الله عليه وآله پس از آن خطبه ى معروف در مسجد، خطبه اى هم براى زنان مهاجر و انصار ايراد فرمودند و پس از آن عده اى از مردان مهاجر و انصار به عيادت آن بانوى رنج ديده آمدند، كه در تمامى اين خطبه ها و عيادت ها، حضرت زهرا سلام الله عليها به نارضايتى از دشمنان و آزار و اذيت هاى ايشان اشاره مى فرمودند، اين بود كه خبر نارضايتى آن حضرت به آنان رسيد و براى جوسازى سياسى و ... به ناچار، به عيادت آن حضرت رفتند كه اگر مولا على عليه السلام واسطه نمى شدند، طبق تصريح حضرت زهرا سلام الله عليها به هيچ وجه اجازه ورود به آنان نمى دادند، و حتى پس از ورود نيز، دختر پيامبر صلى الله عليه وآله جواب سلام آن دو را ندادند، چهره از آنان برگرداندند و به روشهاى مختلف نارضايتى خود را از آنان اعلام نمودند، تا آن جا كه پس از اصرار زياد، حضرت صديقه كبرى سلام الله عليها به اين صورت حاضر شدند با آنان تكلّم نمايند و فرمودند:
«شما را به خدا قسم مى دهم آيا اين فرمايش پدرم را به خاطر نداريد و خود شما از پدرم نشنيديد كه فرمود: رضايت دخترم فاطمه، رضايت من و خشم دخترم، خشم مرا به دنبال دارد، هركس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هركس دخترم فاطمه از او راضى باشد، من از او راضى هستم و هركس موجبات ناراحتى دخترم فاطمه را فراهم كند، مرا خشمگين نموده است؟» هر دو عرضه داشتند: آرى، شنيده و به خاطر داريم.
سپس بى بى دو عالم فرمودند: «همانا خداوند و ملائكه ى الهى را شاهد مى گيرم كه شما دو نفر مرا آزرده ايد و مرا راضى ننموده ايد، هنگام ملاقات با پيامبر نيز حتماً شكايت شما را به ايشان خواهم نمود»؛ سپس خطاب به پسر ابوقحافه كه خود را محزون نشان مى داد، فرمودند: «قسم به خداى عزّوجلّ كه هر آينه در همه ى نمازهايى كه مى خوانم تو را نفرين مى كنم»[20] با اين همه، حتى يك مرتبه كلام به ندامت و پشيمانى بازنكردند و فدك را به آن حضرت بازنگرداندند و مقام امامت و خلافت الهى را كه غصب نموده بودند، به مولا على عليه السلام واگذار ننمودند، بلكه روز به روز بر دشمنيهاى خود با اهل بيت عليهم السلام افزودند.
در تأييد عرايضم، به اين مطلب خوب دقت كنيد:
سليم بن قيس نقل مى كند:
پسر خطاب يكسال و نيم از حقوق همه ى كارگزارانش به عنوان غرامت و كمبود بودجه و ماليات برداشت، ولى حقوق «قنفذ» پسر عموى خود را به طور كامل پرداخت؛ سليم مى گويد: به مسجد رسول خدا صلى الله عليه وآله رفتم، گروهى را ديدم در گوشه اى نشسته اند، همگى از بنى هاشم بودند به غير از سلمان و ابوذر و مقداد و محمد بن ابى بكر و عمر بن ابى سلمه و قيس بن سعد بن عباده؛ در اين جلسه عبّاس «عموى پيامبر صلى الله عليه وآله» به اميرالمؤمنين على عليه السلام عرض كرد: چرا پسر خطاب مانند همه ى كارگزارانش، از حقوق قنفذ چيزى نكاست؟
حضرت به اطراف خود نگاهى افكندند، قطرات اشك از ديدگان ايشان سرازير شد، آن گاه در پاسخ عبّاس فرمودند: «اين عمل، به ازاى ضربه اى بود كه با تازيانه به فاطمه زد و حتى تا لحظه ى آخر هم جاى آن ضربه همچون بازوبندى بر دستان ايشان بود؛ بدين واسطه قصد تشكر از او را داشت!!»[21].
سؤال نهم: در زيارت حضرت زهرا سلام الله عليها آمده است: «...المَغصوبَةِ حَقُّها، المَمنوعَةِ إِرثُها، المَكسورَةِ ضِلعُها...»[22] اگر مى شود بفرماييد چه كسى اين جنايات را در حق دختر پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مرتكب شده؟
جواب: در ضمن جوابهاى قبلى هم اشاره نمودم كه غاصبين خلافت الهى اميرالمؤمنين عليه السلام به بهانه ى گرفتن بيعت از ايشان، اين جنايات را مرتكب و به خانه وحى حمله ور شدند، درب خانه را به آتش كشيدند، پهلوى مادرم فاطمه سلام الله عليها را شكستند، فرزندش حضرت محسن عليه السلام را شهيد نمودند و...
سؤال دهم: در فراز ديگرى از زيارت آن حضرت مى خوانيم: «المَقتولِ وَلَدُها...»[23] اين جمله به كدامين فرزند حضرت زهرا سلام الله عليها اشاره دارد؟
جواب: منظور از اين فرزند كشته شده، حضرت محسن[24] سلام الله عليها است.
سؤال يازدهم: نظر حضرتعالى در مورد حد و حدود عزادارى براى حضرت زهرا سلام الله عليها چيست؟ آيا شعائر فاطمى را مانند شعائر حسينى به همان وسعت مى دانيد؟
جواب: عزادارى براى صديقه ى طاهره سلام الله عليها از شعائر الله است، به همين دليل يكايك ما وظيفه داريم بر اساس توانمندى هاى جسمى و مادى كه خداى متعال در اختيارمان گذارده، در راه عزادارى و آن چه مرتبط به حضرت زهراى اطهر سلام الله عليها است بكوشيم و از هيچ خدمتى فروگذار نكنيم؛ از برگزارى مجالس فاطمى، اطعام عزاداران و جمع آورى كمك هاى مالى براى اطعام، به راه انداختن دسته هاى عزادارى در كوچه و بازار و خيابان و خلاصه هرچه توفيق افزون تر باشد، خدمت و از جان و مال گذشتن در راه حضرت زهرا سلام الله عليها بيشتر خواهد بود.
اما در خصوص وسعت عزادارى فاطمى بايد عرض كنم، هرچند حضرت فاطمه سلام الله عليها بر اساس روايات صحيحى كه موجود است از امام حسين عليه السلام برترند، ولى در حال حاضر متأسفانه هنوز شعائر فاطمى در دنيا به وسعت شعائر حسينى نرسيده است؛ پس بسيار شايسته، بلكه امرى مستحب است كه در ايام فاطميه دسته هاى سينه زنى و زنجيرزنى هرچه بيشتر به راه انداخته شود، با اين حال عزادارى هاى مختص عاشوراى حسينى عليه السلام به همان حال باقى مى ماند، چراكه خداوند هم با اباعبدالله الحسين عليه السلام به صورت يك مسأله استثنايى و بى مانند رفتار نموده است.
سؤال دوازدهم: در مورد توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و جايگاه شفاعت ايشان در محشر، مطالبى بفرماييد.
جواب: نظام «توسّل» و قانون «تسبّب» يك واقعيت تكوينى و يك ناموس مسلم طبيعى است كه خداوند متعال در قرآن نيز بر اساس فطرت انسان مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد تقواى الهى پيشه كنيد و در سلوك به سوى او، وسيله بجوئيد و در راه او مجاهده نمائيد باشد كه رستگار شويد»[25] و آيات[26] و روايات بسيار زيادى است كه در مورد توسّل سفارش مى نمايند.
وقتى خود خداى متعال به پيامبر خود امر به توسّل به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام مى فرمايد، چگونه برخى مقوله ى توسّل را رد مى كنند و شرك مى دانند و ... جالب اينجاست كه ادعاى اسلام هم دارند!
آيا واقعاً حتى يك دليل براى ادعاى خود دارند؟
پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله مى فرمايند:
«هنگامى كه خداى متعال آدم ابوالبشر را خلق نمود و از روح خود در او دميد، آدم نگاهى به سمت راست عرش نمود و پنج نور را ديد كه در حال ركوع و سجود اند.
آدم گفت: آيا قبل از من كسى را از خاك آفريده اى؟
خداى متعال فرمود: نه اى آدم.
آدم گفت: پس اين پنج نورى كه ايشان را در هيئت و صورت خود مى بينم، چه كسانى هستند؟
خداى عزّوجلّ فرمود: اين پنج نور، از فرزندان تو هستند كه اگر ايشان نبودند تو را خلق نمى نمودم! براى اين پنج نور، پنج اسم از اسامى خودم مشتق نموده ام؛ اگر اين پنج نور نبودند بهشت و جهنمى نمى آفريدم! عرش و كرسى را نمى آفريدم! آسمان و زمينى نمى آفريدم! و نه ملائكه، نه انسان و نه جنّ، هيچ يك را نمى آفريدم!
پس بدان كه من محمود هستم و اين نور: محمد است، من عالى هستم و اين: عليست، من فاطر هستم و اين: فاطمه است، من احسان هستم و اين: حسن است و من محسن هستم و اين: حسين است.
به عزّت خود قسم ياد كرده ام كه احدى پيش من نيايد كه به مقدار ذرّه اى از دانه ى خردل، دشمنى اين پنج نور را در دل داشته باشد مگر اين كه او را در آتشم بياندازم و هيچ تفاوتى نمى كند كه چه كسى باشد!!
اى آدم: اين پنج نور، برگزيدگان من هستند، به واسطه ى محبت ايشان بندگانم را نجات مى دهم و به واسطه ى دشمنى با يكى از اين پنج نور، بندگانم را به هلاكت مى رسانم؛ پس هر زمانى كه حاجت و درخواستى از من داشتى به اين پنج نور متوسل شو!».
سپس پيامبر صلى الله عليه وآله فرمودند: «ما كشتى نجاتى هستيم كه پناهنده ى به آن نجايت مى يابد و كسى كه از اين كشتى روى برگرداند به هلاكت مى رسد، پس هر كسى كه به درگاه الهى حاجتى داشته باشد، بايد حاجت خود را به وسيله ى ما اهل بيت درخواست نمايد!»[27].
وجود مقدّس صديقه ى طاهره حضرت فاطمه سلام الله عليها نيز در خطبه ى بى نظير و ماندگار خود در مسجد كه حقيقتاً اين خطبه چكيده اى از معارف اسلام است، به آيه 35 سوره مائده اشاره كرده، مى فرمايند: «...حمد كنيد خدايرى را كه نور و عظمتش ايجاب مى كند كه اهل زمين و آسمان ها «براى تقرب به او» وسيله جويند، و ما وسيله ى او در ميان خلقش هستيم و...»[28] يعنى شما وقتى مى خواهيد به خداوند نزديك شويد، بايد از راه توسّل به حضرت زهرا سلام الله عليها و پدر ايشان و همسر ايشان و فرزندان ايشان عليهم السلام وارد شويد؛ كه بهترين و سريع ترين توسّل هايى كه به سرعت انسان را به هدف اجابت مى رساند، توسّل به مظلومه شهيده، حضرت فاطمه سلام الله عليها است؛ زيرا خود اهل بيت عليهم السلام مى فرمايند: «ما، حجّت هاى الهى بر بندگان هستيم و مادر ما فاطمه حجّت خداوند بر ما است»[29]. به همين دليل در روايت است كه امام باقر عليه السلام دچار تب شده بودند و براى بهبودى خود به مادرشان حضرت زهرا سلام الله عليها متوسل مى شدند و با صداى بلند در حالى كه در بستر بيمارى بودند فرياد مى زدند: «يا فاطمه بنت محمّد، اى فاطمه دختر محمد...» به گونه اى كه صداى ايشان از درب منزل هم شنيده مى شد!
[30]
همچنين مولاى ما حضرت حجة بن الحسن عجّل الله تعالى فرجه الشريف و روحى له الفداء مى فرمايند: «در رفتار دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله براى من الگو و سرمشقى نيكو وجود دارد»[31] ما نيز كه اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام را الگوى خود مى دانيم بايد به حجّت الهى بر ايشان و بندگان خدا، يعنى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها از طريق دعاها و زيارتها، فاطمه زهرا سلام الله عليها از طريق دعاها و زيارتها، ختومات[32] و اذكار و شركت در مجالسى كه به نام اين بانوى مظلومه سلام الله عليها تشكيل مى شود يا عزادارى ها و دسته جات فاطمى و خلاصه به هر نحو ممكن به آن حضرت توسّل بجوئيم.
يكى از راههاى توسل به حضرت بتول سلام الله عليها نماز استغاثه به آن حضرت است؛ جناب شيخ عبّاس قمى رحمه الله مى فرمايد[33]: هرگاه حاجتى داشته باشى و سينه ات از مشكلات و... تنگ شده باشد، پس دو ركعت نماز بخوان[34] و پس از سلام، سه مرتبه تكبير بگو و تسبيح حضرت زهرا سلام الله عليها را بگو،[35] سپس ذكر «يا مولاتى يا فاطمة أغيثيني» را صد مرتبه در سجده بگو، جانب راست صورت را بر زمين گذار و صد مرتبه بگو، باز هم صد مرتبه در حالت سجده بگو، جانب چپ صورت را بر زمين بگذار و صد مرتبه بگو، به سجده برو و صد و ده مرتبه بگو و حاجت خود را ذكر كن، همانا كه خداى متعال به بركت حضرت زهرا سلام الله عليها برآورده مى سازد. ان شاء الله تعالى.[36]
اما مطلب دوم شما، سؤال در مورد شفاعت حضرت صديقه ى طاهره سلام الله عليها بود؛ شفاعت مسأله اى ثابت شده در آيات[37] و روايات اسلامى است و هيچ مخلوقى نيست مگر اينكه در قيامت به شفاعت نياز داشته باشد، در مورد شفاعت حضرت زهرا سلام الله عليها نيز روايات بسيارى وجود دارد؛ از آن جمله است روايتى بسيار زيبا كه جابر بن عبدالله انصارى سلام الله عليه نقل مى كند:
خدمت امام باقر عليه السلام عرض كردم: جانم فداى شما، كلامى در مورد مادرتان فاطمه زهرا سلام الله عليها بفرماييد كه هرگاه براى شيعيان نقل كنم شاد و خرسند شدند.
امام باقر عليه السلام فرمودند: «پدرم از جدّم پيامبر صلى الله عليه وآله نقل نمود كه: در روز قيامت براى پيامبران و رسولان الهى منبرهايى از نور قرار داده مى شود، كه منبر من بالاتر از همه ى آن منبر هاست.
خداى متعال مى فرمايد: اى حبيب من! خطبه بخوان و من خطبه اى مى خوانم كه هيچ يك از انبيا و رسولان مانند آن را نشنيده باشند!
سپس براى جانشينان پيامبران منبرهايى از نور نصب مى شود و براى جانشين من على بن ابيطالب در ميان همه ى آنان منبرى قرار داده مى شود كه بالاترين آن منبرها خواهد بود.
خداى متعال مى فرمايد: اى على خطبه بخوان، پس خطبه اى مى خواند كه هيچ يك از جانشينان پيامبران، مثل و مانند آن را نشنيده باشند!
سپس براى فرزندان پيامبران و رسولان منبرهايى از نور قرار داده مى شود، و براى دو فرزند من و دو گل بوستان زندگى من، منبرى از نور قرار داده مى شود و خداى عزّوجلّ به ايشان مى فرمايد خطبه بخوانيد، پس هر يك خطبه اى مى خوانند كه هيچ يك از فرزندان انبياء و مرسلين مانند آن را نشنيده باشند!
در اين هنگام، جبرئيل ندا سر مى دهد: كجاست فاطمه دختر محمّد؟
...دخترم مى آيد.
...پس خداوند خطاب به اهل محشر مى فرمايد: امروز كرامت از آن چه كسى است؟
محمّد و على و حسن و حسين عرضه مى دارند: براى خداى يگانه ى قدرتمند.
خداى متعال مى فرمايد: «اى اهل محشر! بدانيد كه من كرامت را براى محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين قرار داده ام.
اى اهل محشر! سرهاى خود را به زير افكنده و ديدگان را بر هم نهيد كه اين فاطمه است به سوى بهشت مى آيد، پس جبرئيل مركبى از مركبهاى بهشت كه دو سوى آن از انواع زيور و ديباج آراسته و مهارش از لؤلؤ تازه و زين آن از مرجان است، مى آورد و آن مركب در برابر فاطمه زانو مى زند و آن حضرت بر او مى نشيند.
پس خداوند صدهزار فرشته را مأمور مى گرداند كه در سمت راست فاطمه حركت كنند و صدهزار فرشته را در سمت چپ ايشان قرار مى دهد و صد هزار فرشته مأمور مى شوند كه بالهايشان را زير پاهاى فاطمه بگسترانند و ايشان را تا بهشت همراهى كنند.
هنگامى كه فاطمه به درب بهشت مى رسد نگاهى به پشت سر مى افكند، خداى سبحان مى فرمايد: اى دختر حبيب من، اين نگاه براى چه بود در حالى كه شما به سمت بهشت مى رفتيد؟
پس فاطمه عرضه مى دارد: پروردگارا! دوست دارم قدر و منزلت من، در يك چنين روزى شناخته شود.
خداى مهربان مى فرمايد: اى دختر حبيب من! به صحراى محشر برگرد و ببين چه كسى در دل، محبت شما يا ذرّيّه ى شما را دارد؟ پس دستش را بگير و وارد بهشت كن!»
امام باقر عليه السلام فرمودند: «به خدا قسم اى جابر! در روز قيامت مادرم، شيعيان و محبينش را جدا مى كند همان گونه كه پرنده دانه هاى خوب را از بد جدا مى سازد؛ پس هنگامى كه شيعيانش با او به درب بهشت رسيدند، خداوند به قلوب شيعيان الهام مى كند كه نگاهى به پشت سر بيافكنند!
در آن هنگام، خداى عزّوجلّ مى فرمايد: اى دوستان من! چرا به پشت سر نگاه مى كنيد! در حالى كه من فاطمه دختر حبيبم را شفيع شما قرار دادم؟
پاسخ مى دهند: بار پروردگارا! دوست داريم قدر و منزلت محبّين فاطمه سلام الله عليها در چنين روزى شناخته شود.
خداى متعال مى فرمايد: اى دوستان من به صحراى محشر بازگشته و ببينيد: چه كسى شما را براى محبتى كه به فاطمه داشته ايد، دوست مى داشته!
ببينيد: چه كسى به شما غذايى داده به سبب محبت فاطمه!
ببينيد: چه كسى شما را لباس پوشانده، براى محبت فاطمه!
ببينيد: چه كسى شما را سيراب نموده در راه محبت فاطمه!
ببينيد: چه كسى غيبتى را از شما دور ساخته در راه محبت فاطمه!
پس دستان چنين افرادى را بگيريد و وارد بهشت كنيد».
امام باقر عليه السلام مى فرمايند: «به خدا قسم كسى از مردم در صحراى محشر نمى ماند مگر شك كننده، كافر و منافق؛ اين گروه وقتى در صحراى محشر تنها مى شوند همان كلامى را مى گويند كه خداى سبحان در قرآن از زبان آنان فرموده: «افسوس كه امروز» شفاعت كنندگانى براى ما وجود ندارد و نه دوستِ گرم و پرمحبتى»[38].
همچنين مى گويند: «اى كاش بار ديگر «به دنيا» بازگرديم و از مؤمنان باشيم»[39].
امام باقر عليه السلام مى فرمايند: «هرگز، هرگز! «... اگر به دنيا بازگردند، به همان اعمالى كه از آن نهى شده بودند باز مى گردند؛ آنها دروغگويانند»[40]»[41].